غفلتهای تاریخی در جنگ اقتصادی از فرهنگ تا فرماندهی
غفلتهای تاریخی در جنگ اقتصادی از فرهنگ تا فرماندهی
جنگ اقتصادی تحمیلی به ملت ایران در پناه تحریم اقتصادی و به بهانههای واهی از سوی آنهایی که مایل به آرامش و صلح در خاورمیانه نفتخیز نیستند، شاید سرنوشتسازترین جنگها در نوع خود برای آینده جهان باشد؛
چراکه در این نبرد نهفقط هزینههای جنگهای نظامی به ابرقدرتهای تحریمکننده تحمیل نمیشود، بلکه برعکس، با تنبیه سایر شرکتها و کشورهایی که تن به این قواعد بازی ابرقدرتها ندهند، سودآوری بالایی نیز نصیب آنها خواهد کرد؛ و تردیدی نیست که چنانچه تحریم ایران به همان نتایجی که امریکاییها هدف قرار دادهاند، منجر شود، دنیا باید شاهد ظهور فصل جدیدی از جنگهای اقتصادی مشابه سختترین اقدامها و دردناکترین نتایج برای ملتهایی باشد که تن به سلطه سرمایهداری نمیدهند. جنگی که در سکوتی فرساینده، عمق تابآوری ملتها و نظامها را میسنجد و در غیبت باروتهای پرهیاهو و شلیکهای مرگبار خمپارهها و موشکها، توان و قدرت استحکام بنیانهای کشورها و نقاط آسیبپذیر و شکننده ساختارهای اقتصادی آنها را شناسایی کرده و به سبک جنگهای باستان، با محاصره اقتصادی، قدرت مقاومت و ایستادگی را در هم خواهد شکست؛ از همین رو تجربه ایران باید برای تمام کشورهای جهان مهم باشد چراکه این سرنوشت فردای بسیاری از آنها نیز خواهد بود اگر در این آزمون بزرگ، امریکاییها به آن نتیجهای دست یابند که طراحان تحریم هدفگذاری کردهاند.
با این وصف ایران نخستین کشوری است که در این آزمون بزرگ، چالشی جدی را برای دومین بار تجربه میکند و در طول کمتر از یک دهه ناگزیر از رویارویی با قدرتهایی شده که اینبار با سلاح اقتصاد به کارزار آمدهاند و به گفته خودشان، سختترین تحریمهای تاریخ را بر نظام و ملت ایران تحمیل کردهاند.
تردیدی نیست که در چنین جنگی نیز همچون دیگر جنگهای نظامی باید برای پیروزی، تمام تمرکزها بر خطوط مقدم جبهه باشد و فرماندهان شایستهای که معنا و مکانیسم مدیریت چنین جنگهایی را خوب میدانند و برای چنین روزهایی تربیتشدهاند، سکان هدایت را در دست بگیرند و در پناه دانش و تجربه و توان و باور، از منافع ملی و کیان ملت و اقتدار نظام دفاع کنند و همزمان، نهادهای پشتیبان پشت خطوط مقدم، با چالاکی و هماهنگی و درک کامل از وضعیت موجود، نیازهای رزمندگان این جبهه را شناسایی کرده، بهموقع پاسخگو باشند و هر چه بیشتر بر طبل همبستگی، غرور ملی و ارزشهای مشترک بکوبند.
اینک سؤال کلیدی این است که آیا چنین ساختاری در جنگ اقتصادی اخیر شکلگرفته است؟!
واقعیت تلخ این است که ما نهتنها برای چنین جنگهای اقتصادی به قدر جنگهای نظامی آماده نبودیم؛ بلکه حتی در طول زمان دچار غفلتهایی شدهایم که میتواند به سود دشمنان نظام تمام شود و آثار این نوع جنگ را عمیقتر و دردناکتر از جنگهای نظامی بر پیکره نظام اجتماعی ما باقی بگذارد.
نخستین غفلتی که میتوان به آن اشاره کرد، نبود یک ساختار آموزشی و پرورشی برای تربیت نسل جدید جنگاوران عرصه اقتصادی است. ضعفی که ما را مدام درگیر دور باطل آزمونوخطا میکند و با هر تحریم، تمام تجربههای تلخ دوباره تکرار میشود. تجربههایی مانند شوک ارزی، قاچاق اقلام یارانهای به خارج کشور، تورم ناگهانی و افسارگسیخته، فساد مالی در بخش تأمین نیازهای اساسی کشور، فرار سرمایهها و شیوع بیاعتمادی و ناامیدی در بدنه اجتماع.
درحالیکه ما با تولید انبوه مدرک در دانشگاهها و مراکز عالی روبهرو هستیم و صدور مدرک یکی از پرسودترین مشاغل و بیزنسهای فضای کسب و کار شده(! ) اما در عین حال جای مهمترین شاخه تحصیلی یعنی «رشته جنگ اقتصادی» برای کشوری که چهاردهه است زیر سایه سنگین تحریم، تهدید میشود، در دانشگاههای ما خالی است. گویا ابتلای دانشگاهها به فروش مدرک، چنان عمیق است که رسالت واقعیشان فراموش شده است. حتی مراکز پژوهشی و مطالعاتی نیز در این زمینه چندان متعهدانه عمل نکردهاند و هیچ مطالعات تطبیقی در کشورهای گوناگون و هیچ مستندسازی وقایع تحریم در سالهای گذشته انجامنشده تا امروز چراغ راه آیندگان باشد!
در چنین شرایطی که نیروهای کارآزموده، توانمند و آشنا و مسلط به ادبیات جنگ اقتصادی تربیت نشدهاند و هیچ شیوهنامه و آییننامه مدونی نیز برای اقدامهای اجرایی وجود ندارد، واقعا آیا جز این است که گامهای ما در تاریکی و مهآلودگی غلیظ برداشته میشوند؟ و آیا میتوان باور داشت میدانیم رو به کدام مقصد میرویم؟!
آیا فرماندهانی که سکان هدایت این جنگ را امروز بهدست گرفتهاند، شایستگی، وجاهت، توان، تجربه و درک لازم برای مقابله با دشمنان را دارند؟ آیا معیار و ملاک مشخصی برای ارزیابی این توان و قابلیت تعریف شده است؟ یا اینکه باید دوباره منتظر بود تا «زمان» قضاوت خویش را از این فرماندهی داشته باشد؟!
متأسفانه در جنگ اقتصادی یه جای جنگ نظامی، نهتنها قرار نیست کسی هر لحظه در معرض شلیک گلولهای ناگهانی قرار گیرد و جان ببازد تا هر پذیرش مسئولیتی، سخت و ایثارگرانه باشد، بلکه در این نوع جنگ، «مسئولیت» یعنی در کانون یک «رانت بزرگ» قرار گرفتن که میتواند وسوسه انگیز، سودآور و شیرین نیز باشد. فقط کافی است غبارهای دلبستگی، خواهشهای حقیر نفسانی و شیفتگی و تمایلات ریاست، روح فرمانده را آلوده کرده باشد تا معیارهای خود را ملاک شایستگی تلقی کند و در پناه این وسوسه قدرت میز و مقام، برای اغنای روح خود، سرنوشت ملتی را به ورطه سیاه سقوط بکشاند.
اگر باور داریم که جنگ اقتصادی فرا رو در حال مکیدن توان و منابع ما است باید این را هم بپذیریم که در این سالها دچار این غفلت تاریخی نیز شدهایم و اگر نتوانیم چالاکی، هوشمندی، دانش، تعهد و باور را جایگزین سودجویی و قدرت طلبی کنیم، نه فقط به آرمانهای نظام و انقلاب وفادار نبودهایم، بلکه به تاریخ و فرهنگ و ملت خود نیز بیاعتنایی کردهایم و عامل مرگ یا فرار استعدادهای این مرز و بوم و نابودی ذخایر و ثروت ملی شدهایم.
و این یکی از بزرگترین غفلتهای تاریخی ما است که همه در آن مقصرند و همواره به بهانه «شرایط خاص» این ضرورت به حاشیه رانده و مشمول بیاعتنایی شده و اینچنین است که ما مدام در حال تکرار گذشته در آینده و از دست دادن فرصتها برای اخلاف و فرزندان خود هستیم.
با این وصف این جنگ واقعی است و هرگز شبیه چالشهای گذشته نیز نیست. بلکه آغاز دوران تازهای است که میتواند مرزهای اقتدار فردای این سرزمین را ترسیم کند. و شاید بتواند آغاز عصر جدیدی برای نظام اقتصادی ما باشد که با گام دوم انقلاب شروع خواهد شد.
محمدرضا مودودی _ کارشناس تجارت خارجی