جنگ تجاری بخشی از جنگی بزرگتر است
جنگ تجاری تنها یک بخش از نبرد بسیار بزرگتر است
جنگ تجاری برگشته است و شرایط بدتر خواهد شد
نویسنده: جیمز ریکاردز
ترجمه اختصاصی توسط جنبش مقاومت در جنگ ارزی
آن چه بیشتر باعث غافلگیری من درباره جنگ تجاری جدید شد، آغاز آن نبود بلکه این مسئله بود که رسانههای مالی جریان اصلی انکار کردند که این جنگ مدتها در حال وقوع بوده است. در ابتدا خبرگزاریها گفتند که ترامپ بلوف میزند و تعرفهها را اعمال نخواهد کرد. او این کار را کرد. بعدا خبرگزاریها گفتند که چین تنها تلاش دارد تا وجهه خود را حفظ کند و انتقام نخواهد گرفت. آنها انتقام گرفتند.
به عبارت دیگر، رسانههای جریان اصلی در تحلیلهای خود در هر مرحله از این جنگ تجاری اشتباه میکردند.
ایجاد شغل برای آمریکاییها با هزینه آسیاییها
راحتترین راه برای درک پویاییهای جنگ تجاری، جدی گرفتن حرفهای ترامپ است. ترامپ در حال بلوف زدن یا خودنمایی نبود. او با معاملههای تجاری موافقت خواهد کرد اما تنها با شرایطی که چشمانداز شغلها و رشد در ایالاتمتحده بهبود بخشد. ترامپ حامی جهان نیست، او ملیگرا است. این امر ممکن است در بین نخبگان محبوب نباشد اما او این گونه سیاست گزاری میکند.
ترامپ کاملاً بر کسری تجاری ایالاتمتحده متمرکز است. او اهمیتی به زنجیرههای تأمین جهانی یا تولید با حداقل هزینه نمیدهد. او به رشد ایالاتمتحده اهمیت میدهد و یک راه برای افزایش رشد، کاهش کسری تجاری است. این باعث میشود که سیاست تجاری ترامپ یک بازی اعداد ساده شود و نه یک معمای چند جانبه پیچیده.
اگر ایالاتمتحده بتواند به هزینه کره جنوبی یا ویتنام، شغل ایجاد کند پس ترامپ آن را انجام خواهد داد؛ برای کره جنوبی و ویتنام این مسئله بسیار بد است.
فکر میکنید که اقتصاد هم چنان مبتنی بر صادرات چین بتواند متحمل فروش بسیار کمتر کالاهای تولید شده در خارج از مرزهای خود شود؟ فکر میکنید که همین اقتصاد چینی بتواند کاهش چشمگیر ارزش بدهی مطلق ایالاتمتحده را ممکن سازد؟ این کار آنها است.
جنگ سرد اقتصادی
اما چین نهایتاً به این درک میرسد که جنگ تجاری واقعی است و باقی میماند. سیاست گزاران ارشد چینی به جنگ تجاری بهعنوان بخشی از استراتژی بزرگتر مهار انگیزههای چینی اشاره کردند که میتواند منجر به جنگ سرد جدیدی شود. حق با آنها است.
جنگهای ارزی راهی برای دزدیدن رشد از شرکای تجاری با کاهش هزینه صادرات است. مشکل این است که این روش عمل نمیکند چرا که شرکای تجاری با کاهش ارزش ارزهای خاص خود انتقام میگیرند. این کاهش ارزش رقابتی برای سالها، کم و زیاد میشود. همه بدون آن شرایط بدتری دارند و هیچ کس برنده نمیشود.
وقتی که رهبران درک کنند که جنگهای ارزی عمل نمیکنند، روی به جنگهای تجاری میآورند. پویایی یکسان است. یک کشور برای واردات از کشور دیگر تعرفه اعمال میکند. هدف کاهش واردات و کسری تجاری است که رشد را بهبود میدهد. اما نتیجه نهایی با نتیجه یک جنگ ارزی برابر است. شرکای تجاری انتقام میگیرند و شرایط همه با کاهش تجارت جهانی بدتر میشود.
جنگ نظامی
جنگ تجاری بخشی از جنگی بزرگتر است. جنگهای ارزی و جنگهای تجاری میتواند در کنار هم وجود داشته باشند همان طور که امروزه وجود دارند. نهایتاً، روشهای مالی ناموفق هستند و مشکل اصلی بدهی و رشد ادامه پیدا میکند. در آن زمان، جنگهای نظامی پدیدار میشوند. متأسفانه، یک جنگ نظامی را با توجه به افزایش تنشهای جغرافیایی سیاسی نمیتوان غیرمحتمل شمرد.
جنگهای نطامی به این دلیل که طرف برنده تولید را افزایش میدهد و طرف بازنده زیرساختی دارد که نابود شده است و باید بعد از جنگ مجدداً ساخته شود، مشکل را حل میکنند. با این حال، هزینه انسانی بالا است.
چین به همان اندازه که نگران مواجهه اقتصادی در جنگهای تجاری است، نگران مواجهه نظامی در دریای جنوب چین نیز هست.
چین صخرهها و جزیرههای مرجانی بیاستفاده احاطه شده با ماسه در دریای جنوب چین را لاروبی کرده است و آنها را به جزایر مصنوعی تبدیل کرده است و سپس جزایر را تبدیل به پایگاههایی کرده است تا دربرگیرنده بندرهای دریایی، باندهای فرود نیروهای هوایی، سلاحهای ضد هواپیما و دیگر سیستمهای اسلحه دفاعی و هجومی شوند.
نه تنها چینیها، در حال نظامی کردن صخرهها هستند بلکه ادعای رقابتی فیلیپین، ویتنام، برونئی، مالزی و دیگر کشورهای پیرامون دریا را از بین بردهاند.
چین بر اساس ترتیبات امپراتوری باستانی ادعای کنترل دارد و استدلال میکند که غرب و متحدان آسیای جنوبی آن، منطقه را از آنها دزدیدهاند. پاسخ این است که هم ادعاهای باستانی و هم داستان سرقت جای بحث دارند.
در ادامه، جهان پلتفرمهای قاعده محوری توسعه داده است تا این مشکلات را بدون نیروی نظامی حل کند. ایالاتمتحده، آزادی عبور در دریاها و حقوق منطقهای متحدانی مانند فیلیپین را تضمین میکند.
تاکنون، مواجهه ایالاتمتحده- چین درباره به عبور کشتیهای دریایی در نواحی نزدیک به چین و آزار دیدن هواپیمای نظارتی با جتهای جنگنده بوده است. یک برخورد تصادفی، یک شلیک سرکشانه یا درک اشتباه یک دستور ممکن است منجر به یک جنگ تمام عیار شود.
هر کدام از چنین حوادثی میتواند منجر به انتقام شود و نمیتوان گفت که چه موقع متوقف میشود. ترامپ کسی نیست که تسلیم شود و رهبری چینی نمیخواهد در جلوی آمریکا ضعیف به نظر برسد.
این مسئله در زمان عدم قطعیت بزرگ اقتصادی صحت دارد. رهبری حزب کمونیست، عاجزانه میخواهد حمایت مردم را حفظ کند. چین در این دوران جنگ نمیخواهد. اما تغییر توجه مردم از مشکلات داخلی به سمت یک دشمن خارجی، حقهای قدیمی است که رهبران برای متحد کردن مردم در دوران عدم قطعیت از آن استفاده میکنند.
اگر رهبری چین مشخص کند که ریسک از دست دادن مشروعیت در وطن از ریسک درگیری با ایالاتمتحده بیشتر است، احتمال جنگ بسیار افزایش مییابد.
فقط برای وضوح امر، من ضرورتاً آن را پیشبینی نمیکنم. اما جنگها سر چیزهای کمتر از این آغاز شدهاند.
صرفنظر از این امر، این جنگ تجاری به این زودی تمام نمیشود چرا که بخشی از چیزی بزرگتر است و حل آن بسیار دشوارتر است. این یک درگیری برای تسلط در قرن بیست و یکم است.
بازار سهام این واقعیت را نمیپذیرد. جنگهای ارزی و جنگهای تجاری قبل از این بهتر شوند، بدتر خواهند شد.
جنگ تجاری بخشی از جنگی بزرگتر